سه شنبه 25 اردیبهشت 1397
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) |
نان ، بند جان (1)
توجٌه : نویسنده ی این وبلاگ در سنین 70 – 80 سال و گذران
دوران کهولت خودرا قادر به کوچکترین مطالعه میدانی نمی بیند ؛ در آپارتمانکی در
شمالغربی تهران ، محله ی فردوس غرب ، عملا" زمینگیر است ؛ و نه عاطل و باطل ؛
چرا که همچنان عشق مردم شناسی دارد و به مصداق « هر پشمی که از خرس بکنیم یک غنیمت
است » لااقل به نقل خاطرلت خود می پردازد که شاید بتواند ، بقول دکتر محمود روح
الامینی ، سرنخی در مطالعات مردمشناسانه ی دیگران واقع شود ؛ و در اینجا هم
خاطراتی در باره نان :
نان ، بندِ جان
تا آنجا که دیده ام در فرهنگ مردم ایران ، نان حیاتی ترین
نیاز بشر برای زندگی است و اگر مشهور است که « آب مایه ی حیات است » نان نیز چنان
اصالتی در زندگی و فلسفه ی زندگی مردم ایران دارد که می گویند :
« هر آنکس که دندان دهد نان دهد »
و پس از خداوند متعال مسؤولیت را برعهده ی پدر خانوار
میشمارند که باصطلاح « نان آور » خانواده است .
بنابر این نان را ، به جز آب ، نماد تمام مایحتاج زندگی بشر
می شمارند .
در درجه ی بعد نان نمادی از تمام خوراکیها ست چنانکه در دهه
هائی قبل از این هنوز هم مردم ایران وقتی میخواستند از غذا بگویند و مثلا"
بپرسند که آیا صبحانه یا ناهار یا شام خورده ای می پرسیدند :
نان خورده ای ؟
اگر چه در آن زمانها همین نان ارزشی بسیار بیشتر از امروز
داشت ؛ و نزد برخی از مردم کمیاب بود ؛ بخصوص روستائیان یا فقرای شهری که غذایشان
شلغم ، چغندر ، زرک آبپز و نظایز آنها مثلا" با دسر یک مشت توت خشکه با یک
گردو بود ؛ و از لشکریان عبدالرضاخان یزدی نقل می کنند که به طنز در باره فقر
غذائی خود می خوانده اند :
نوکر عبدالرضاخانم چرا غم می خورم ؟
صبح شلغم ، ظهر زردک ، شب چغندر می خورم !
مردم یزد غذائی جز نان ، و همراه با نان ، را کافی نمی
پنداشتند و کاملا" معتقد بودند که :
« نونه که بند جونه » .
حتی برخی معتقد بودند که هرکسی نه فقط در سفر ، بلکه در
هرحال باید دسترسی سریع به نان داشته باشد . در مواردی تکٌه ای نان با پنیر یا
خوراکی دیگری در « سفره بندی » به همراه می داشتند و می گفتند :
« نان رفیق مرد است »
نان های رایج دهه ی 1340 بطور کلٌی بر دونوع بود :
نان جو
نان گندم
یعنی بین اقشاری که حتی نان نداشتند و به لبوها قناعت می
کردند با اقشار طبقات متوسط و بالای جامعه که نان گندم می خوردند اقشاری نیزدر عمل
مجبور بودند که به نان جو ( محلٌی ) قناعت کنند .
نان گندم طبیعتا" گرانتر بود ؛ و از جمله معتقد بودند
که هرکس نان گندم میخورد باید جنبه اش را داشته باشد ، مغرور نشود ؛ و... مثلی
داشتند که :
« نان گندم شکم فولادی می خواهد » .
نان گندم خود برسه نوع بود :
نان خانه پزی که برخی هم در مغازه ای نانوائی از آن می
پختند و کمیاب بود .
نان سنگک که می گفتند در دو یا سه نانوائی پخت می شد و آنکه
ثابت تر از همه بود سنگکی پزیی بود در اواسط ضلع غربی میدانِ خان .
نان یزدی فقط در یزد پخت نمی شد ، شنیده ام که یزدیهائی در
کرمان و اصفهان نیز به سبک خود نان می پختند و به مردم عرضه می داشتند ؛ امٌا آنچه
مسلٌم است یزدی پزیهائی در تهران ، بخصوص شمال شرق ، شرق ، مرکز و جنوب تهران وجود
داشتند که دارای مغازه نانوائی یزدی پزی بودند . ازدهه 1340 به تدریج جای خود را
به نانوائی های تافتونی دادند .
خشکه پزی جدا نبود و نان خشک هم در یزدی پزی ها تهیه می شد
.
I visited several sites but the audio feature for audio songs present at this web page is in fact wonderful.