پنجشنبه 3 مرداد 1392
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:كلٌیات.سایت.نویسنده، اقتصاد.بازرگانی.بیمه، تاریخ.دین.روحانیت، گردشگری، مراسم مذهبی، خوراكیها و تغذیه،
دوشنبه 11 مهر 1390
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:اقتصاد.بازرگانی.بیمه، زبان.ادبیات.آموزش، تاریخ . دولتمردان و سیاستمداران، گردشگری،
« یكی از صفات نا مطلوبی كه بین ایرانیان هست ، و جز طبقات ممتازه دیگران كم و بیش از این صفت بهره مند هستند ، این كه به محض دیدن خارجی ها و به قول خودشان فرنگی ها ، تا آنجا كه بتوانند می خواهند گوش او را ببرند و كلاه سرش بگذارند ، و گویا از نظر شرعی هم این كار جائز است و مال یك فرنگی پلید را باید خورد و تا آنجا كه ممكن باشد هستی او را از دستش گرفت .
سفرنامه هائی كه مسافرین اروپائی از خود به یادگار گذاشته و از ایران در دوره صفویٌه دیدن كرده اند نشان می دهد كه در گذشته ایرانی ها دارای این صفت نامطلوب نبوده بلكه این صفت را اخیرا" كسب كرده اند و این موضوع در آینده لطمه بزرگی به منافع ایران خواهد زد »
كنت دو گوبینو . سه سال در ایران . ترجمه ذبیح الله منصوری . انتشارات فرٌخی ؟ . بی تا . صص 124 و 125 .
سه شنبه 4 مرداد 1390
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:گردشگری، جشن ها.نوروز.و...، خوراكیها و تغذیه، تفنن و سرگرمی،
شما را به خدا بفرمائید ! . تعارف نكنید ! امٌا به اندازه !
گذران اوقات فراغت ، تفریح و تفرٌج كه لازمه بی چون و چرای سلامت روحی و جسمی است می تواند بر اساس دوست داشتن و عشق ورزیدن ، رفت و آمد با نزدیكان ، عبادت و تعالی ، نشستن به خوشخیالی ، مسافرت و مشاهده مناظر زیبا ، گوش كردن به موسیقی ، قدم زدن در مزرعه های باطراوت و خوشبو ، و خوردن غذاهای لذیذ باشد كه این آخری را می توان با برخی دیگر ، به خصوص با عشق ورزیدن به همنوع و دید و بازدید و تفریح و تفرٌج جمعی در آمیخت .
مردمان كشور های اروپای غربی ، تا آنجا كه شخصا" دیده ام ، به این بخش اخیر توجٌهی ویژه دارند چنان كه دولت ها یشان تقریبا" مجبور شده اند كه وسایل مسافرت تابستانی ، یا زمستانی ، یا هم تابستانی و هم زمستانی كارگران و كارمندان را فراهم آورند ، و...
در شمال ایران و جنوب آن ، یعنی كرانه های دو دریا نیز به چنین لازمه ای توجه كافی دارند ؛ و حتی الامكان پاسخگوئی می كنند . امٌا در یزد ؟ گرچه روز به روز بیش و بیشتر به این ضرورت ( خوراك روح ) توجه می شود امٌا هنوزهم به حدٌ متوسط نرسیده است ؛ و البته كه در دهه های 1340 و حتی 1350 كه شاهد و ناظر بوده ام از حدٌ امروز هم بسیار بسیار كم تر بوده است .
مثلا" رفتن به داخل طبیعت و لذٌت بردن از آن ( مگر برای كسانی كه تابستان ها به ییلاق می رفته اند ) تقریبا" فقط سالی یك بار و آنهم در روز سیزده فروردین بود .
به نظر می رسد برخی از یزدی ها اصولا" ( بلانسبت ) گوسفند وار به دنبال این بودند كه یكنفر سادیست ، روانی و نژادا" عقده مند به آنان بگوید نباید از زیبائی های زندگی لذٌت ببری ! باید رنج و عذاب ببینی و مداوم بر فرق خود بكوبی و به زور گریه كنی و برای همیشه رنجور و افسرده باشی ! و ایشان هم چون مرتاضان و جوكیان بیسواد و خرافه پرست هندی از اینگونه حرف های مفت و تخریب بشریٌت استقبال كنند ! .
یزدی دهه 1340 به ندرت به لذٌت بردن از اینهمه مواهب خدادادی می پرداخت مگر در دو مورد كه مورد دوٌم همین « خوردن » بود .
شاید سالم ترین « خوردن – تفریحی » مراسم شولی خوری و توت تگ كنی و خوردن سكنجبین و كاهو و امثال آن بود ؛ و آنهم اگر به سوء استفاده یا مسابقه در خوردن و امثال آن نمی كشید .
برخی وقتی به اینگونه خوردن های جمعی و میهمانیها می رسیدند ، می خواندند :
به مال مفت رسیدی حلال كن خود را
كه این معامله كم اتفاق می افتد !
و آنگاه آنقدر می خوردند كه تا چند ساعت نمی توانستند از جایشان تكان بخورند و گاه به چای نبات و دارو و امثال آن متوسٌل می شدند و همه هم می خندیدند ( كه یعنی تفریحات سالم ؟ ) خدابیامرزدش اخوی بزرگترم كه در موردی به یكی از دوستانش كه اینچنین خود را گرفتار كرده بود به شوخی می گفت : « سیر نشدی ، خسته هم نشدی ؟! » و دست آخر هم می گفت : « كاه مال خودت نبود ، كاهدون هم مال خودت نبود ؟ » .
برخی دیگر رسما" مسابقه می گذاشتند و مثلا" شرط می بستند كه یك دیگ آش متوسط را بخورند ! و تو خود حدیث مفصٌل بخوان از این مجمل ! . از جمله این مسابقات به خصوص در كلٌه پزی های یزد اتفاق می افتاد كه نقل محافل می شد و به گوش همه می رسید .
گاهی نه تفریح بلكه گذران اوقات فراغت ! سبب پرخوری می شد و یكی از فرط بیكاری به پر خوری می پرداخت . زبانزد یزدی ها بود كه در حوالی سال 1330 یك مسگر یزدی كه به دلیل بارش برف و دربندان بازار به سر كار نرفته بود به نشستن در خانه و خوردن برگه ( به یزدی : پره ) زردالو نشسته بود و حدود دومن یزد ( 12 كیلو ! ) برگه را خورده بود و طبیعتا" مرده بود !
سه شنبه 7 تیر 1390
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:كلٌیات.سایت.نویسنده، اقتصاد.بازرگانی.بیمه، معماری . هنرها، محصولات كشاورزی .، گردشگری،
گربه یزدی كه امروز شهرتش در جهان بسیار بیش از باقلوا و ترمه و امثال آنها است
اینجا منظور ما از قدیم ، بین سالهای 1331 تا 1335 و حدٌ اكثر 1340 است .
؛ و وقتی می نویسیم شهری ها منظورمان شهری هائی است كه بیشتر دیده ایم و بین آنها زندگی كرده ایم ؛ همان اهالی كوچه و لرد گودال مصلی یزد . این راسته كه ، به خصوص تا پایان سلطنت ناصرالدین شاه ، از مراكز مهم صنعتی – تجاری شهر یزد بوده است ، متشكل بود از سیزده باب منزل ، یك باب كاروانسرا ، دو باب مغازه در شمال شرقی كاروانسرا، دوباب روغنگری ، یك باب عصٌاری ، یك باب رنگرزی . كه طی دهه 1340 یكی از مغازه ها تخریب و دیگری تعطیل شد ، رنگرزی مسكن یك عرب شده بود ، عصاری دیگر فعال نبود و تبدیل به خانه شد . محوطه وسط لرد را نیز شهرداری فروخت تا به صورت روغنگری سوٌم در محله و دو باب خانه جدید در آید .
- كاروانسرا محلٌ نگهداری شتر ، الاغ و گاه قاطر بود . تخمینا" همیشه سی راس شتر ؛ و جهار – پنج راس الاغ .
- عصٌاری از دو راس شتر برای كار اصلی و یك الاغ بار بر استفاده می كرده است .
- روغنگری ها هركدام لااقل دو راس گاونر برای كار اصلی ؛ و سه – چهار راس گاو مادٌه شیر ده برای شیر فروشی داشتند .
- دو باب از خانه ها دارای الاغ بودند ؛ یكی الاغ سواری و دیگری الاغ باری – سواری .
- خانه دوم از سمت چپ در ضلع شمالی و خانه دوم از سمت چپ در ضلع جنوبی و گاه روغنگری ها در برخی از سالها گوسفندی را به پروار می بستند .
- نیمی از خانه ها و نیز دالاندار كاروانسرا ؟ و نیز صاحب عصٌاری ، پس از تعطیل كردن آن دارای مرغ و خروس بودند كه شاید تعداد آنان به حدود 150 قطعه می رسید .
- یكی از صاحبخانه ها مدتی دارای یك لاك پشت ( به یزدی : سنگ پشت ) بود.
- در خانه دیگری نیز مدتی یك جفت قناری نگهداری می شد .
- نیمی از خانه ها دارای گربه خانگی بودند كه مخالفت روحانیان شهر با نگهداری گربه در خانه به سرعت از تعداد آنان كاست و با این وجود تعداد گربه ها در این برزن ، با احتساب گربه های ولگرد به كم تر از پنج قلاده نمی رسید ( در خانه ای چسبیده به یكی از خانه های این كوچه تعداد زیادی گربه نگهداری می شد كه در تخمین آمار ی ما نمی آید ! ) .
- در خانه پدر بزرگم ، در خانه موحدی ها و ... لااقل ده لانه كبوتر وجود داشت كه مردم محل با آن كاری نداشتند ؛ امٌا به فاخته اجازه لانه كردن نمی دادند .
- غرب ورودی كاروانسرا ، مخروبه ای بود كه در آن چند قلٌاده سگ مسكن كرده بودند .
یعنی به غیر از ده – بیست سگ و گربه ، تقریبا" مقابل صدنفر جمعیٌت محل دویست و گاه ( مواقع رونق فعالیت كاروانسرا ) دویست و پنجاه حیوان اهلی وجود داشت كه در معماری ، محیط زیست ، روابط اجتماعی ، و فرهنگ محله به شدٌت تاثیر گذار بود .
- البته به این تعداد می بایست مارها راهم اضافه كرد كه تقریبا" در نیمی از خانه ها وجود داشتند .
- تعداد موش های خانگی در آن زمان الی ماشاء الله بود !
- تعداد عقرب ، بالشت مار ، سوسك خاكی و... هم كم نبود .
گاه استثناآتی هم وجود داشت ؛ مثلا" یك روز صبح در زیرزمین یكی از خانه های محل خرگوشی مشاهده شده بود كه می گفتند با حفر تونل مانندی به آنجا رسیده بود و به زودی غیبش زده بود .
وضع آن روز را با امروز مقایسه كنید ! .
جمعه 3 تیر 1390
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:اقتصاد.بازرگانی.بیمه، گردشگری،
كوچ از یزد به باقی آباد با چاروا نیاز به حدود شانزده ساعت ( معمولا" از حدود پنج صبح تا حوالی ساعت 21 و 22 ) طی طریق در راهی مالرو داشته است كه به گمانم بین ده تا حداكثر پانزده درصد كوتاه تر از راه اتوموبیلرو ی كنونی بوده است. در این راه كه در مواقعی از قعر رودخانه می گذشته است گاه مجبور به حركت در آبی به ارتفاع حدود یك متر یا كمتر از آن می شده اند ؛ و در مواقعی نیز ، به خصوص در اواخر دوره حكومت قاجاریان ، به چنگال راهزنان فارسی گرفتار می آمده اند ، یا مجبور به اتراق ( توقف مسافرتی ) در تفت می شده اند ؛ تا فردای آن روز به سوی باقی آباد حركت كنند .
در زمان حكومت رضا خان ، اتوموبیل هائی سواری هم به كمك آمده اند ، و آقای غلامعلی صنعت ؟، صاحب گاراژ صنعت ، اتوموبیل بنز مشكی سواری كروكی ئی ( مشهور به كلاغك ) داشته است كه بزرگان و سالخوردگان و معدودی از ثروتمند تر ها با آن به روستا ، باقی آباد یا ده بالا یا طزرجان ، می رفته اند و جوانترها و كلفت و نوكر و... به خصوص وسایل با چاروا حركت داده می شده اند ؛ و به ندرت در حمل وسایل به چارواداران اعتماد كامل می كرده اند . در این صورت بیشتر یا شاید تمام این را ه توسط این افراد ، پیاده طی می شده است .
محمد اكبر حسین رضا تعریف می كرد كه این راه را نه تنها او ، بلكه غلامحسین باقر نیز كه قبل از وی « فانوسكش » پدر بزرگم بوده اند پیاده از شهر یزد تا باقی آباد طی می كرده اند و اگر مرغ ، خروس یا بچٌه ای را كه بیتابی می كرد به بغل آنان نمی داده اند فارغ البار ! از این پیاده روی در طبیعت لذٌت می برده اند . غلامحسین می گفت با اینكه آنها روستائی بوده اند غلام هادی كه قبل از آنان سمت فانوسكشی را برعهده داشته است ، و تقریبا" جدٌ اندر جدٌ یزدی بوده است این مسیر را حتی قبراق تر از آنان طی می كرده است .
لازم به یاد آوری است كه راه یزد به باقی آباد مالرو بوده و هرگز چون اكنون اسفالته یا حتی به صورت شوسه نبوده است ؛ و به قول همین دونفر نعل و گیوه صرف آن می شده است .
به این منظور گیوه كسانی كه پیاده مسافرت می كرده اند ، یا اصولا" پیاده روی ها ی زیادی داشته اند از نوع ، به قول یزدیهای 50 – 60 سال پیش ، گیوه لری یا به خصوص گیوه قشقائی بوده است . این گیوه را كه در یزد تهیه می كردند و به خصوص به قشقائی ها ، روستائیان ، و... می فروختند بسیار درشت بافت تر از گیوه مشهور یزدی ، با كفی ضخیم تر و به خصوص نوك برآمده و در پاشنه خود مجهٌز به نعل آهنی بود .
حوالی 1345 ،یكی از بزرگان یزد ، با تقریبا" سنٌی بین 80 و 85 سال ، تعریف می كرد كه در دوران نوجوانی و جوانی سه نوع گیوه داشته است :
- گیوه پلوخوری ( گیوه برای به میهمانی رفتن كه به « گیوه میمانی » هم شهرت داشت )
- گیوه معمولی تابستانی كه آنهم ریز بافت بود
- گیوه معمولی زمستانی كه دارای رویه و زیره ای ضخیم تر از دونوع قبلی بود .
- گیوه مسافرتی
دوگیوه اخیر الذكر علاوه بر آنچه قبلا" گفته شد برای جلوگیری حتی الامكان از نفوذ آب به داخل ، دارای جوانبی ضخیم تر بودند كه گاه برای استحكام هرچه بیشتر به نوار پاشنه بندی مجهٌز می گشتند یا به ندرت تیماج می شدند .
این اطلاعات تقریبا" به تمامی از روایات دیگران و بنابراین در زمان حاضر كاملا" ذهنی است كه می تواند با رجوع به كتاب های مربوطه و سالخوردگان ، به ویژه چاروادار زادگان تصحیح و تكمیل شود .
امٌا نظر ما این است كه از اینجا به بعد این كوچ را در دهه های 1330 و به ویژه 1340 كه نه تنها خود شاهد آن بوده ایم بلكه در آن مشاركت داشته ایم مورد توجه قرار دهیم . بنابر این آنچه كه بعدا" در خصوص ییلاق – قشلاق شهر در این سایت خواهد آمد ، انشاء الله ، حقیقی تر و نهایتا" قابل استناد تر خواهد بود .
راه مالرو :