یکشنبه 9 شهریور 1393
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:تفنن و سرگرمی، شعر و ادبیات محلی،
چهارشنبه 31 خرداد 1391
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:خوراكیها و تغذیه، شعر و ادبیات محلی،
ادب و آداب
مردم شناسی كه در بهترین دانشگاه های جهان تحصیل كرده باشد ؛ و آنچه را خوانده است بازگو كند جز رقیب ضبط صوت نیست ؛ و آنكه خوانده هایش را ترجمه كند نیز تا حدودی رقیب رایانه ... آیا آداب در زبان فارسی همان مفهومی را دارد كه در زبان انگلیسی – روسی و یا عربی و اسپانیولی ؟
در فرهنگ فارسی آداب ، جمع ادب است و قبل از هر چیز درك مفهوم ادب لازم می شود
ادب مجموعا" به مفهوم رفتار پسندیده و منطبق با اخلاق ، یا به اصطلاح حسن معاشرت است . یعنی خلق و خوی نیكو در روابط بامردم كه از عوامل « فضل » یكی بر دیگری هم محسوب می شود . فرضا" حلم یا بردباری در برابر درشتگوئی دیگران را ادب دانسته اند :
سلطان معظم ملك عادل مسعود
كمتر ادبش حلم و فروتر هنرش جود منوچهری
یا
گرچه پیش خردمند خامشی ادب است
به وقت مصلحت آن به كه در سخن كوشی سعدی
رعایت قدر و منزلت بزرگتران یا به اصطلاح « نگهداشتن حرمت بزرگتر » نزد حافظ به این ترتیب آمده است :
شوخی نرگس نگر كه پیش تو بشكفت
چشم دریده ! ادب نگاه ندارد
ادب ، به معنی آگاهی از فرهنگ آرمانی جامعه و رعایت آن است ، آنچه كه معمولا" از طریق آموزش بادبان به دیگران و به خصوص كودكان حاصل می شود ؛ تربیت كردن ،ادب كردن ...
عقل در آمد كه ادب كردمش
ترك ادب بود ، ادب كردمش نظامی
در عمل ادب را بیشتر در موقع روابط گفتاری و سخن گفتن با دیگران دیده اند ، و از اینجا است كه درست گفتن و زیبا گفتن را اصطلاحا" ادبیٌات می خوانند .
سلام گفتن ادب ( گفتاری ) است ؛ امٌا تعظیم كردن هم ادب ( رفتاری ) است ؛ حال آنكه اشاره پرخاشگرانه دست بی ادبی است.
آداب در مفهوم ادبی خود اشتراك هائی با آداب به مفهوم مذهبی دارد ؛ امٌامثلا" دراین كه آب را در سه جرعه بنوشید جنبه ای ادبی وجود ندارد چنانكه معمولا" جنبه ای مردم شناختی هم وجود ندارد . امٌا اگر بگوئیم آب را باید در لیوانی تمیز به دیگران تعارف كرد ؛ موقع نوشیدن آب باید به بزرگترها تعارف كرد ؛ و... هم آب خوردن از جنبه ادب را دیده ایم و هم از جنبه مردمی؛ با این وجود آداب صرف مردمی (مردم شناختی) هم می توانند در همین حركت به ظاهر ساده آب خوردن وجود داشته باشند .
شنبه 28 خرداد 1390
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:زبان.ادبیات.آموزش، تفنن و سرگرمی، شعر و ادبیات محلی،
عكس ، تزئینی است
این چند روزه به حدٌ كافی شعر و ترانه داشته ئیم . امٌا یكی از عزیز ترین نزدیكانم از من خواسته است كه ترانه باغ كاكا ، كه قدمتی بسیار زیاد دارد و در زمان حكومت قاجاریان و حتی سلطه پهلوی در یزد رواج داشته است را بیاورم .
باغ كاكا
رفتم به باغ كاكا ، انار چینون كاكا
كاكا اومد گوشم برید !
خونش دادم به كرتك
كرتك علف به من داد
علف دادم به بزك
بزك پشكل به من داد
پشكل دادم به تنور
تنور كماج به من داد
كماج دادم به ملٌا
ملٌا كتاب به من داد
كتاب دادم به خدا
خدا كلید هفت در بهشت به من داد
*
این دری واكردم هیش كه نبود
اون دری واكردم هیش كه نبود
.....
در هفتمی را كه وا كردم دیدم مرغ و خروس آ دارن آش مخورن
گفتن : بسم الله !
گفتم : نوش جون
گفتن : بسم الله !
گفتم : نوش جون !
دفعه سوٌم كه گفتن بسم الله ، لقمه اوٌل را برداشتم .
هیچ چی نگفتن
لقمه دوم هم برداشتم
هیچ چی نگفتن
لقمه سوم كه برداشتم نش زدن پشت دستم
گفتم : هیش
گفتن : مادرت كنج بهشت
*
رفتم كنج بهشت ، دیدم مادرم دارن خرما پخش مكنن
یتام دادن نسوندم
دوتام دادن نسوندم
سه تام دادن نسوندم
چارمی كه دادن و نسوندم ؛ شا تس زدن تو گوشم !
كلاهم افتید پشت بون مسجد
رفتم بردارم ، دیدم یه تا كیسه اشرفی افتیده اونجا
یكیش دادم آتیش خریدم
یكیش دادم پنبه خریدم
یكیش دادم سگ خریدم
یكیش دادم شكنبه خریدم
یكیش دادم گربه خریدم
یكیش دادم دنبه خریدم
یكیش دادم ماما پیرك خریدم
آتیش به پنبه افتید
سگ به شكنبه افتید
گربه به دنبه افتید
ماما پیرك تگ افتید
تخم چشش در افتید .
*نگارنده تفسیری مردمشناختی در خصوص این ترانه در سال 1359 در فرانسه ، ضمن طی دوره دكتری مردم شناسی ، نوشته است كه به موقع خود روی همین وبلاگ منتشذر خواهد نمود انشاء الله ! .
پنجشنبه 13 آبان 1389
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:شعر و ادبیات محلی،
ترانه قدیمی یزدی
ترگلك و ورگلك
بسیاری از ترانه های قدیمی یزدی در چارچوب گفتگو ، تقابل و تعامل بین دو نیرو و نهایتا" نوعی تز - آنتی تز و سنتز است كه همیشه هم بنا به مرام و مصلحت یزدی ( و اصولا" ایرانی ) به خیر و خوشی تمام می شود . مثل ترانه زیر كه بگمانم در سال 1339 ، یا در آن حوالی ، یاد داشت كرده باشم ؛ و گفته اند كه اصولا" از زرتشتیان یزدی است
پسر :
ای دخترك ترگلك ورگلك خوش قد و بالا
عقدت مكنم عقد مدارا....
دختر :
تو كه عقدم مكنی عقد مدارا
منم چار مكنم مرم به صحرا
پسر :
تو كه چادر مكنی میری به صحرا
منم ابرك مشم و بارون مبارم
دختر :
تو كه ابرك میشی بارون مباری
منم كرتك مشم و علف میارم
پسر :
تو كه كرتك میشی علف میاری
منم بزك مشم و علف رامخورم
دختر:
تو كه بزك میشی علفا مخوری
منم قصٌاب مشم و ملتو مبرٌم
پسر:
تو كه قصاب میشی ملما مبرٌی
منم شیشه مشم خونت را میگیرم
دختر :
تو كه شیشه میشی خونمو میگیری
منم كرتك میشم رویت می شینم
پسر:
تو كه كرتك میشی رویم میشینی
منم دستمال مشم گرتت را میگیرم
دختر:
تو كه دستمال میشی گرتم را می گیری
منم موشك مشم دستمال را می چینم
پسر:
تو كه موشك میشی دستمال را می چینی
منم گربه مشم موشك را می گیرم
دختر :
تو كه گربه میشی موشكا میگیری
منم عروس مشم حجله می شینم
پسر :
تو كه عروس میشی حجله می شینی
منم دوماد مشم پیشت میشینم
دوشنبه 10 آبان 1389
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) | طبقه بندی:شعر و ادبیات محلی،
اگر گفتید این شعر از كیست ؟
برگاه شعر
ور باد مده اقٌده این زلف چلفته
بیذار كه ور بشن ملت یخده شل افته
این بی همه چی را كه رقیبم شده امشو
زنجیر مزنم اقٌه تو فرقش كه پس افته
هیشكه را نملم كه گلت بند شه عزیزم
هرچی دیه از هركه شنفتی گف مفته
جیر جیر مكنه پیش تو مثٌ بچه ترناسك
اونوخ تو خیالت مرسه خیلی كلفته
دیشو كه محلٌش نمذاشتی تو ، خشم شد
فهمید كه بساطت در و بس داره و چفته
شویی صبی یكهو بنه تقٌش به هوا ره
از بسكی كه كشكی داده مردم چك و سفته
این شملق شخ شل خودشا مسخره كرده
سف باش كه نفهمه چه كسی زیر پا شا رفته
امرو دیه او برده درس برگاه شعرا
شعرش بیدون هرجا كه فقط قافیه جفته
جف كردن شعر مد شده هرچند «جلالی»
هیشكه دیه مثٌ تو اینچونی نگفته
شعر زیر را بین سالهای 1340 و 1345 در دفترچه اشعارم یادداشت كرده ام و بالای آن نوشته ام :
از : دكتر جلالیان