شنبه 29 تیر 1392
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) |
طبقه بندی:كلٌیات.سایت.نویسنده، تاریخ.دین.روحانیت، مراسم مذهبی،
وسایل بیدار شدن در سحر
صد سال قبل از این دو مسئله اساسی برای روزه گیران تهران که در آن موقع لقب داراخلافه داشته است و « طهران » نوشته می شده است وجود داشته است : یکی اینکه چگونه سحر بیدار شوند ، و دیگری اینکه اگر خود به خود بیدارشدند چگونه بفهمند که آیا سحر شده است یا خیر ؟ حال آنکه در تهران 1345 ، و سالهای حوالی آن ، که دیگر به ندرت مردم در آن خانه های سنگی خشتی قدیمی ، و وسیع و قلعه مانند با دیوارهای قطورسکونت داشتند و اکثریت جمعیٌت در خانه هائی جدید و کوچک با دیوارهای فیمابین آجری نازک ،پنجره های بزرک به کوچه و حیاط و دیوارهای کوتاه بین حیاط ها زندگی می کردند شاید برای برخی که نمی خواستند یا نمی توانستند روزه بگیرند بزرگترین مسئله این بود که با نورانی شدن سحر و بلند شدن سرو صداها موقع سحری خوران چگونه از خواب بیدار نشوند ؟ . به خصوص که برای تمام مردم آن زمان فرض بر این بود که همه مسلمانند ، التزام عملی دارند ، روزه می گیرند و به فرض آن هم که نمی گیرند باید بیدار شوند تا شاید روزه بگیرند ! .
مسئله شناخت موقع سحر و اطمینان به آن با وجود ساعت در تقریبا" تمام خانه ها ، دیگر وجود نداشت و در صورت عدم وجود ساعت یا خرابی آن نیز نزد اکثر مردم رادیو ونزد گروهی از مردم تلویزیون مددکار می شدند و به ندرت پیش می آمد که روزه گیر در این باره نیاز به غیر پیدا کند یا ساعت را از تلفن جویا شود .
نور نخستین چراغهائی که در خانه ها روشن می شدند برخی از سایر روزه بگیران را نیز بیدار می کردند ؛ علاوه بر آن همچنان که قبلا" هم ذکر شد :
برخی موقع سحر چراغ های بالکن یا حیاط خود را روشن می کردند .
اگر اشتباه نکنم در یکی از این سالها چراغهای معابر عمومی ، موقعِ سحر را با روشن و خاموش شدن اعلام می کردند
بعد از نورها نوبت به صداها می رسید :
مشت کوبیدن به دیوار همسایه ( که به نظر ما به ندرت لازم بود و در واقع به نوعی عادت تفننی تبدیل شده بود ) همچنان وجود داشت .
برخی از داخل حیاط یا روی بالکن همسایه را صدا می کردند .
زنگ تلفن وسیله دیگری برای صداکردن دیگران بود که آنهم اگر اشتباه نکنم چند سال همه تلفن ها موقع سحر به صدا در می آمدند ؛ گویا جای شلیک توپ را گرفته باشند
در برخی از پادگان ها توپ سحری شلیک می شد
اگر جای خاصی از شهر و به منظور خفظ سنٌت ناقاره می زده اند من نشنیده ام .
صدای مناجات سحری یکی دیگر از ابزار بیدارشدن روزه گیران بود
از ده - پانزده سال قبل از آن مد شده بود که در برخی از مساجد رادیوئی را جلوی میکروفون بلندگوی مسجد باز می گذاشتند تا صدایش به همه خانه ها برسد
برخی در کوچه ها به راه افتاده به پیت حلبی می کوبیدند
و مهمتر از همه :
ساعت های زنگ دار رومیزی متداولترین وسیله برای بیدار شدن در سحر بودند که
در همان حدود 1344 - 1345 ساعت های مچی زنگدار هم به تدریج مدد رسان می شدند .
*
در این باره و در خصوص زمانهائی قدیم تر نوشته اند :
« در آن زمان که خبری از رادیو و تلویزیون برای اعلام اوقات شرعی به مردم نبود زمان سحر و طلوع و غروب خورشید با صدای طبل، دهل، نقاره و دف زنی اعلام میشد. در برخی از شهرها مردم با صدای نقاره به استقبال اذان صبح رفته و روزه میگرفتند. نقارهزنی که قبل از اسلام به عنوان یک رسم کهن هنگام طلوع خورشید اجرا میشد با آمدن اسلام جلوهای دیگر پیدا کرد و به سنتی برای اعلام زمان سحر و افطار در ماه رمضان تبدیل شد.
در تهران قدیم اعلام زمان سحر و افطار با شلیک گلوله توپ همراه بود. چنان که در هر گوشه ای از شهر دو توپ جنگی کار گذاشته میشد که این توپها هنگام سحر و اذان مغرب 3بار شلیک کرده و اوقات شرعی را به این ترتیب به مردم اعلام میکردند. در آن زمان رسم بود یکی دو ساعت مانده به اذان صبح جلوی در خانهها و مغازههایی که در جایگاه مرتفع و بلندتری بودند یک چراغ نفتی آویزان میکردند تا مردم با دیدن نور آنها بساط سفره سحری را بچینند.
زنجیره مشتکوبی
تقریبا از سه ساعت به اذان صبح مانده، زنها بیدار شده و یکدیگر را برای پخت و پز سحری و آماده کردن سفره سحر همراهی میکردند و بیدار کردن مردها هم بستگی به این داشت که اگر سواد خواندن دعای سحر را دارند زودتر بلند شوند تا دعا بخوانند در غیر اینصورت زنها آنها را تنها برای خوردن سحری بیدار میکردند.
از همان اولین بانگ و صدای مناجاتیان در شهر که به خواندن دعای سحر مشغول میشدند، کمکم شور و هیجانی و سر و صدایی در شهر پیچیده میشد که جعفر شهری در کتاب طهران قدیم به آن اینطور روایتش میکند: «این غوغا و هیاهو در سحرها به جایی میرسید که شهر یکپارچه بانگ و فریاد میگردید، تا آنجا که نقلی است: دیپلماتی اروپایی هنگام سحر ماه رمضان وارد شهر میشود، وقتی آن غوغا و ولوله میشنود به گمان آنکه مردم به اعتراض برخاسته یا انقلاب شده است بازگشته، فرار میکند.»
مردم البته به همینها بسنده نمیکردند و برای جا نماندن در و همسایه از غافله سحری خوران، چشم به چراغ همدیگر داشتند. به این ترتیب اولین نفری که در خانه یا خانههای دیوار به دیوار بیدار شده بود موظف بود دیگران را هم بیدار کند. ابزار بیدارباش هم مشت بود! همسایهها به دیوار هم مشت میکوبیدند و این مشتکوبی اتاق به اتاق تا آخرین اتاق حیاط ادامه داشت. شروع مشتکوبی هم از اتاقی بود که یا ساعت شماطهای داشت یا ساکنانش سحرخیزتر و سبکخوابتر بودند.
ب)همکاری حکومت
1.توپ
در عصر قاجاریه افراد قشون و قزاق خانه در دو وقت سحر و افطار در میدان توپخانه و دروازه های شهر مبادرت به شلیک چند تیر توپ می کردند، تا بدین ترتیب با صدای توپ مردم را از رسیدن این دو زمان با خبر سازند
اعلام غروب و افطار نیز درتهران و شهرستان های كوچك و بزرگ تا چندین سال پیش جالب بود. در تهران تا 50 سال پیش هر كدام از میدان های چهار گوشه شهر به دو توپ در ایام رمضان مجهز می شد و هر غروب و سحر با شلیك 3 تیر مومنان را از پایان روزه و آغاز شب باخبر می كرد.
«...جمعه 5رمضان1302ق.....دیشب وقت توپ سحر زن نایب السلطنه پسر زایید...»/ روزنامه خاطرات، ص367.
مرتضی احمدی در سخن از شیوه اعلام سحر که مربوط به عصر پهلوی اول است می گوید؛ نوجوان ها و جوان ها هنگام سحر تشت بزرگ مسی ای که در خانه بود را بر می داشتند و با دو تا چوب گردو مانند طبل به پشت تشت می کوبیدند و بدین ترتیب با ایجاد صدای مهیب، اهالی محله را بیدار می کردند و یا این که با طبل این کار را می کردند.
«...در تهران قدیم برای بیدار شدن در سحرهای ماه مبارک رمضان و تشخیص و دقت دقیق و انجام اعمال مخصوص سحر از وسایل و روش های گوناگون استفاده می کردند. این روش ها امروزه کاربردی ندارد و منسوخ شده است، ولی اطلا ع از آن خالی از لطف نیست.
بانگ خروس: یکی از راه هایی که از قدیم الا یام تهرانی ها برای بیداری سحر از آن استفاده می کردند صدای بانگ خروس بود. از این رو وجود خروس را در خانه خوش یمن می دانستند، به خصوص خروس سفید چهل تاج که نشانه خیر و برکت بود.
سوره یاسین و طه: بعضی به نیت این که سحر از خواب بیدار شوند قبل از خواب سوره یاسین و طه می خواندند و از خداوند می خواستند که سحر خواب نمانده و در فرصت مناسب بیدار شوند.
چراغ روشن: قبل از نصب کارخانه برق در تهران، بعضی از خدام مساجد یکی دوساعت به سحر چراغهایی را روشن می کردند و در نقاط مرتفع شهر و گلدسته مساجد می گذاشتند تا مردم با دیدن نور چراغ به نزدیک شدن سحر پی ببرند.
کوبیدن دیوار همسایه: در ماه رمضان همسایه ها با هم قرار می گذاشتند هر کسی سحر زودتر بیدار شد، همسایه های دیگر را هم بیدار کند. در صورتی که خانه ها دیوار به دیوار بود، با کوبیدن مشت های پیاپی به دیوار، در غیر این صورت به درخانه همسایه می رفتند و کوبه در را می کوبیدند تا از خانه صدای <کیه> بلند شود و مطمئن شوند اهل خانه بیدارند.
نذر کردن نیکوکاران: در قدیم گاهی افراد مومن و معتقد برای ثواب یا نذری که داشتند سحرهای ماه رمضان مردم را بیدار می کردند. برای این کار نزدیک سحر از کوچه ها می گذشتند و با خواندن اشعار مذهبی یا کوبیدن حلقه در خانه ها و یا با کوبیدن قطعه ای چوب روی طبل و حلب خالی مردم را بیدار می کردند.
صدای مناجات: بسیاری از مردم تهران قدیم با صدای مناجات یک ساعت مانده به سحر که از گلدسته مساجد و پشت بام ها بلند می شد از خواب بیدار می شدند. این مناجات غالبا سوره والفجر یا دعاهایی از کتاب زادالمعاد و دیگر کتب ادعیه (قبل از انتشار مفاتیح الجنان) یا صحیفه سجادیه و اشعار خواجه عبدا... انصاری بود...»/ روزنامه اعتماد ملی »
جمعه 28 تیر 1392
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) |
طبقه بندی:كلٌیات.سایت.نویسنده، تاریخ.دین.روحانیت، مراسم مذهبی، خوراكیها و تغذیه،

شاید یک خیز برنج خواری بین مردم ایران ، به ویژه مردم شهر تهران و جایگزین شدن بیشتر آن بر انواع نان ، در همین دهه 1350 و به ویژه نیمه دوم این دهه باشد ( خیز دوم مربوط به پس از انقلاب ، دادن سهمیه برنج به تمام مردم ایران و برنجخوار یا یرنجخوار تر کردن مردمانی حتی در روستاها باشد که قبل از آن شاید هرسال فقط سه - چهار دفعه برنج می خورده اند ) که چه در تهران و چه ، به نظر می رسد که ، سایر شهرها بیشتر به سحری اختصاص یافته است .
پدیده دوم ، چه با ابداع و رواج پلوپز و چه حتی بدون آن ، کاهش میزان پخت « چلو خورش » و افزایش نسبت پخت پلوهای مخلوط است ؛ از جمله مشهورترین و شاید متداولترینشان :
دَمی
استا مبولی پلو ( که انواع و اقسام دارد و بعضی بیش از ده نوع استامبولی پلو برشمرده اند )
و در ماه رمضان ظاهرا" سعی می شد که بیشتر از استامبولی پلوهای حاوی پیاز و به و کمتر حاوی ربٌ گوجه فرنگی که تشنگی می آورد استفاده شود .
باقلا پلو با گوشت که باز از همان دوره به تدریج مصرف گوشت مرغ با باقلا پلو نسبت به مصرف گوشت گوسفند افزایش می یافت . مردم هنوز هم به گوشت گوساله روی خوش نشان نمی دادند ، به خصوص برای سحری که آن را دارای طبع سرد می دانستند .
لوبیا ( لوبیا چیتی ) پلوبا گوشت که در حوالی سال 1350 مد شد و برخی آن را حتما" با رطب می خوردند و به زودی به دلیل تشنگی آوریش جایگاه خود را از دست داد .
عدس پلو با گوشت چرخ کرده و کشمش حدود ده - پانزده سال قبل از آن مد شده بود ؛ و به دلیل اکراه از خوردن کشمش داغ به عنوان سحری آن نیز تا حدودی جایگاه خود را از دست داد به خصوص که برخی پیاز داغ را جانشین کشمش می کردند که آن نیز مطلوب روزه داری نبود ؛ پس بیشتر مردم به همان عدس پلو سنتی اکتفا می کردند .
نخود ( نخود فرنگی ) پلو با گوشت و شوید که برای بیماران دارای چربی خون و فشار خون هم مناسب می نمود .
ماش پلو ( ماش بو داده ) که به ندرت می خوردند .
آلیالو پلو با مرغ
ته چین مرغ
سبزی پلو که غذای مردمانی کم یضاعت تر بشمار می رفت .
در این دوره ممکن بود پلو را همان نیمه شب با پلو پز بپزند .
پختن چلو یا کته ( ی ساده ) چون آسانتر بود نزد برخی مطلوب تر مینمود.
پخت و مصرف غذاهائی چون کلم ( کلم برگ ) پلو و هویج پلو به نظر ما هنوز جایگاه قابل توجهی نداشتند .
یا با زود پز غذائی که جدیدا" بنام « گوشت و سیب زمینی »باب شده بود و متشکل از گوشت چرخ کرده - پباز و سیب زمینی حبٌه شده و بالاخره رب گوجه فرنگی است ، را تهیه می کردند .
غذای دیگری که به تازگی عمومیت یافته بود ، و نیاز به وسایل پخت و پز جدید هم نداشت ، ماکارونی یا در واقع اسپاگتی بود که آنهم چون ربٌ گوجه فرنگی در آن تشنگی آور بود به سرعت جای خود را در بین غذاهای سحری از دست داد .( ادامه دارد انشاء الله )
پنجشنبه 27 تیر 1392
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) |
طبقه بندی:كلٌیات.سایت.نویسنده، تاریخ.دین.روحانیت، مراسم مذهبی،

غذاهای سحری (1)
سالهای اواسط دهه 1350 وقتی از دانشجویان تهرانی ، یعنی کسانی که سالها بود با خانواده شان در تهران سکونت داشتند ، در باره غذاهای سحری در آن رمضان های مصادف با فصول پائیز و زمستان پرسش می کردم از سحری خانواده خودشان نمی پرسیدم که مبادا با پاسخی خلاف واقع مواجه شوم ؛ بلکه می پرسیدم : مردم بیشتر چه غذاهائی را سحر ها می خورند ؟ ؛ و انها ضمن اشاره به اینکه برای اکثر مردم سحری همان باقیمانده شام ( در آن شب های طولاتی آذر و دی ) است که سحر گرم می کنند ، پاسخ می دادند :
برخلاف ایٌام عادی سال ، به ندرت آبگوشت می خورند ؛ چون هم هضم تیلیت پس از خوردن و خوابیدن در پی آن دشوار می سود ، و هم تشنگی می آورد ؛امٌا ممکن است تاسکباب ( مشتمل بر گوشت + پیاز + سیب زمینی + به + هویج فرنگی + و... ) بخورند یا خوراک لوبیا سبز ( مشتمل بر لوبیا سبز + گوشت + هویج فرنگی + سیب زمینی ترجیحا" اسلامبولی + گوجه فرنگی با ربٌ گوجه )...
به رغم آنچه که امروز به تصور برخی می آید حلیم و انواع آش ها ، چون آش شله قلمکار و آش ماش گرچه در افطاری مطرح بودند به عنوان سحری چندان مصرف نمی شدند .
و بازهم درست است که آن زمانها به اندازه امروز در پائیز و زمستان سبزیجات مختلف ( مگر شوید و اسفناج ) فراوان در دسترس همه نبود ؛ امٌا بازهم در وهله ی اوٌل کوفته تبریزی و در وهله ی دوم کوفته برنجی مطلوب مردم بودند ؛ فصل برگ مو و دلمه برگ مو نبود ؛ و پخت و مصرف سایر انواع دلمه هم هنوز متداول نشده بود .
برنج ، که معتقد بودند کمتر از نان تشنگی آور است ، بسیار ( و با این وجود شاید نصف امروز ) مصرف می شد؛ با گوشت به صورت چلو گوشت ، با مرغ به صورت زرشک پلو با مرغ یا آلبالو پلو با مرغ ، و به خصوص با خورش هائی سنٌتی ، و بیش از همه :
قورمه سبزی
قیمه
بادمجان ( کمتر چون تشنگی می آورد ، و سرد بود )
کدو ( در زمستان کمیاب بود ؛ و سرد )
فسنجان ( به ندرت چون تشنگی می آورد )
به و سیب ؛ که به نیز کمیاب و نسبتا" گران بود
کرفس
آلو اسفناج
که این دو رقم آخر را چون سرد تر از سایر خورش ها می دانستند و معتقد بودند که روزه ، خود ، سرد است و روزه گیر با مصرف غذاهای سرد حسابی سردیش می کند کمتر مصرف می کردند .
و امٌا در آن دوره پلوهای مخلوط به سرعت به عنوان سحری هائی مناسب در خانه ها باب می شدند که در یادداشت بعدی ذگر خواهیم کرد انشاء الله .
----
در باره تهران قدیم نوشته اند :
« در گذشته معمولا از ماه اردیبهشت تا پایان تابستان ماههای فراوانی و ارزانی بود و اگر مثل روزگار ما، ماه مبارک رمضان در تابستان واقع میشد، دغدغه و نگرانی از نظر تأمین مواد غذایی نبود و اگر ماه مبارک در زمستانها واقع میشد، با ذخیرهسازی مواد غذایی، مردم خود به خوبی آن را مدیریت میکردند. با توجه به اینکه در گذشته و در فصول گرم سال مردم کمتر از گوشت- بهخصوص قرمز- استفاده میکردند و گوشت مرغ نیز چندان مورد اقبال مردم قرار نمیگرفت، لبنیات، میوهها، سبزیها، عصارهها و شربتآلات به فراوانی به مصرف میرسیدند و در کنار آنها، حبوبات نیز از جمله مواد غذاییای بودند که به سر سفره روزهداران راه مییافتند و از آنجا که گوشت و حبوبات، باعث عطش میشدند، استفاده از این نعمالهی، کمتر صورت میگرفت و با مصرف زیاد سبزی و میوه، این امر تسهیل میشد. »
و نیز :
« غذاهای سحر بیشتر از برنج درست می شد چون تشنگی به دنبال نداشت و به قول قدیمی ها آب نمی کشید. در تابستان موقع سحر از خوردن دوغ و ماست خودداری می کردند، زیرا تشنگی ایجاد می کرد و به جای آن هندوانه و خربزه می خوردند.
غذای سحر به مناسب فصلهای سال متغیر بود، اما آنچه گذشته از مخلفات، غذای کامل سحر به حساب میآمد، غذاهای پرگوشت و پرچربی در زمستان و غذای کمگوشت و کمچربی برای تابستان بود، چیدن سفره افطار و افطاری کردن هم برای خود آدابی داشت، اول با نصف استکان آب گرم که گاهی شیرین بود روزه خود را باز میکردند و بعد با خوردن دو تخم مرغ عسلی، چند انگشت حلوا و چند لقمه نان با پنیر و چای شیرین به خوردن ادامه میدادند که گاهی با آش رشته و جو هم همراه بود. »
چهارشنبه 26 تیر 1392
نویسنده: Alireza Ayatollahi ( Tehran.Iran ( علی رضا آیت اللهی ( ایران.تهران ) |
طبقه بندی:كلٌیات.سایت.نویسنده، تاریخ.دین.روحانیت، مراسم مذهبی،

نگارش حتی گزارشی اجمالی درباره برخی ازرسوم ماه مبارک رمضان در تهران سه - چهار میلیون نفری دیروز و هشت میلیون نفری امروز اگر از محالات نباشد لااقل بسیار بسیار دشوار است ؛ و نیازمند یک لشگر مجهز پژوهشگر می نماید . مثلا" پاسخ به این سؤال که سحری روزه گیران تهرانی در دهه 1350 که مورد مطالعه ما بود از چه غذاهائی تشکیل می شد به سهولت امکانپذیر نبود تا به درستی گزارش شود . شاید به همین دلیل یاشد که هنوز هم مطیوعات ما به نقل آنچه که در « تهران کم جمعیت » و لابد با « وحدت فرهنگی بیشتر » صد سال قبل وجود داشته است ؛ یا یکنفر با بیباکی تمام آن را به تمام مردم تهران آن دوز و روزگار نسبت داده است ، می پردازند .
مردمی که از شهرها و روستاها ، نژادها و فرقه ها و... متعدد به تهران مهاجرت کرده اند مسلما" تا حدودی قابل توجه عادات غذائی خود در ماه مبارک رمضان را هم حفظ می کرده اند تا به تدریج به نوعی وحدت فرهنگی نسبی نائل آیند یا نیایند ؛ چرا که مهاجرت ها همچنان استمرار یافته اند و تجدد طلبی یا سنت گرائی نیز بر این کثرت فرهنگی افزوده است .
به علاوه هرگاه مردم شناس از مشاهده مشارکتی یا لااقل مشاهده مستقیم در میماند به مصاحبه اکتفا می کند که این روش شاید در ایران و به خصوص در شهر تهران نسبت به سایر نواحی جهان از اعتبار بسیار کمتری برخوردار باشد ؛ مثل نقل « رسم سحری پزان » از سوی چند نفر از افراد طرف مصاحبه ما در آن زمان که خود قادر به مشاهده آن نشدیم و در هیچ منبع معتبری هم نشانی از آن نیافتیم .
شاید تغییر نسبتا" سریع تکنولوژی در آن زمان سبب تغییر نسبتا" سریع عادات غذائی مردم تهران ، در اینجا در جهت وحدت فرهنگی ، و از جمله ترک عادت سحری پزان شده باشد . حال دیگر می شد سحری را موقع شب ، از جمله با دیگ زودپز ، پخت و به کمک چراغ خوراک پزی والور ، چراغ نفتی سه فتیله ای ، بخاری آلادین ، و طبیعتا" بخاری های نفتی بزرگ تر از آن از مارک ارج و غبر از آن ، در عصری که هنوز به استفاده از اجاق گاز در اقلیت بود ، به روشی آسان تر برای سحری گرم نگهداشت .
سماور نفتی عالی نسب به تدریج خانه ها را ترک و به جای آن سماور برقی اتوماتیک جایگزین می شد که سرعت به جوش آوردن آب در سحر را به یک چندم کاهش می داد و از آنجا از طول بیداری در سحر می کاست .
پلو پز وسیله ای بود که شاید به اندازه مجموع سایر وسایل جدید بر تغییر نسبی عادات غذائی سحر تاثیر گذاشته بود .
اگرهم سحری پزانی قبل از آن به صورتی قابل توجه وجود داشته است با تکنولوژی جدید فراموش شده گرم نگهداشتن غذا جای آن را می گرفت ؛ و شاید از همینجا بود که در خرید برخی از لوازم خانگی به نیاز های ماه مبارک رمضان نیز توجه می کردند .
امٌا این تغییرات به لوازم خانگی ختم نشده بود و حال دیگر هویج فرنگی ، نخود فرنگی ، لوبیا سبز ، کلم برگ و... نیز جزء غذاهای اصلی سحری شده بودند که در پست بعد به آنها اشاره خواهیم کرد ؛ انشاء الله .